من و دلتنگی های دلم

دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند

من و دلتنگی های دلم

دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند

میلاد نور

فردا نیمه شعبانه 

امروز که داشتم از شرکت بر میگشتم 

تزیین ها و مولودی ها رو میشنیدم 

یهو اشک تو چشام جمع شد  

ماشین های عروس رو که میدیدم بی اختیار بهشون زل میزدم 

من همیشه این روز رو خیلی دوس داشتم و مخصوصا امسال 

یه احساس خاص بهش داشتم 

من همیشه امام زمانم رو یه جور خاص دوس داشتم 

وقتی میرفتم جمکران دور تا دور مسجدش میچرخیدم وبهش زل میزدم و باهاش میحرفیدم 

تنهای تنها 

امروز که دلم شکست ازینکه اونی که خیلی دوسش دارم(امام زمان) تنهام گذاشته 

بهش گفتم: آقاجون... یادته؟! 

یادته چقد دوستت دارم؟! 

یادته چقد بهت امید داشتم؟! 

آقاجون یادته گفتم بابا ندارم و هیچ کس رو ندارم و تو هوامو داشته باش؟! 

آقاجون... 

دم شما گرم 

چی بگم والله 

تو هم تنهام گذاشتی؟؟!! 

دلم شکست 

فقط میتونم بگم:  

اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 5 + ارسال نظر
MOSAFER دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ http://www.tanham.blogsky.com

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق میشود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق میشود
شرط میبندم زمانی که نه زود است و نه دیر
او می آید و مهربانی حاکم کل مناطق میشود

ریحانه دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام
مگه نمیدونی امام زمان ژدر واقعی مون هستند

مگه میشه ژدر فرزندش رو فراموش کنه!
اونم فرزند دختر

مطمئن باش امام زمان دارن میبیننت و برات دعا می کنند.

مگه خودشون نفرمودند انا غیر مهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم....

گاهی اوقات ما بنده ها فکر می کنیم خودمون زحمت کشیدیم و از یک گناه دوری کردیم.

مطمئن باش توفیق خدا بوده
و اگر توفیق خدا بوده یعنی خدا هنوز دوستت داره و میخواد دست رو بگیره

منتهی باید صبر داشته باشی عزیزم

ریحانه دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ب.ظ

یا صاحب الزمان

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

میخواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت

...

ریحانه دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 ب.ظ


یا صاحب الزمان

ای که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

حیف باشد که تو باشی مرا غم ببرد

...

آقاجون دوست دارم
آقای مهربونم به دلشکسته لطفی کن و از غم درش بیار

ریحانه دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:14 ب.ظ

سلام امروز خیلی دلم گرفته بود وقتی نوشتتوخوندم اشک شوق توچشام جمع شد هنوزجونایی هستند مثل شما التماس دعا موفق باشی

بی خیال

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد