هر چی میشه و هر چقد دلم میشکنه. به خودم میگم اشکال نداره به جاش من خدا رو دارم اگه مردم اذیتم کردن و زمونه برای اینه که اونا خدا رو ندارن اما من به جا تمام کمبودهام خدا بیشتر اومد پیشم. فقط بهش میگم: خدایا کی میخوای هوای من رو داشته باشی تا زبونه اینا کوتاه شه؟!! و بفهمن با من چه کردن
بنظر شما کی میشه که خدا پشتم وایسته و حال همشون رو بگیره؟؟!!!!!!
...
یعنی چی آخه عمو ؟!!
یه توضیحی حرفی.....
می دانم دلت تنگ است و خسته
می دانم که زخمی بر دلت نشسته
اما
این نوشته ی حقیرانه ام را بخوان
"درد داستان ها یا داستان دردها"
نه برای گفتن وبلاگت قشنگه
نه برای بالا بردن بازدید کننده هایم ، نه
برای دل آرامی دلت
تا مرهمی باشد برای زخم هایت، کاش
مدیون نگاهت نشوم
می خونمت ...ولی موندم چی بگم
نمی دونم منی که حرف دارم ئاسه گفتن چرا وقتی میام تو بلاگت فقط سوکوته که پیشه میشه
درس میشه
کاشبتونم زبونم رو از سکوت بر دارم
ببین انقد منت آدما رو نکش
کاری کن و جوری رفتار کن که دیگران مجبور شن برای ارتباط برقرار کردن باهات منتتوبکشن
چی بگم والا
من مردم رو دوست دارم ولی اونا من رو دوس ندارن
واقعا فکر می کنی خدا ناز آدمو می خره
من که فکر نمی کنم
فکر می کنی خدا پشت و پناهت نیست !!!!!!!!!!!!!!!