دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند
درباره من
دخترک کوچکم ...عروسکت را زیاد در آغوش نگیر ...گاه گاهی خانه شنی که خودت می سازی خراب کن... دخترم گاهی با هم بازیت قهر کن و زیاد ب گریه او اهمیت نده ...عادت کن ...بیاموز ...برگهای گل گلدانت را زیاد لمس نکن ممکن است به آن عادت کنی، تو خزان را تجربه نکرده ای... کمی بترس بلندیهارا تجربه کن و پایین آمدن با سرسره راو از همه مهمتر الاکلنگ را... چون زندگی تو را برای مرداب خود سریع بزرگ میکند
ادامه...
ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
ریحانه
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ
واقعا خدا چقدر صبرش زیاده !!!!!!!!!!!!! هرچی بهش غر می زنیم هر چی ناشکری می کنیم هر چی میگیم دیگه من میرم و نمیام
باز هم دعوت میکنه میگه بیا
توبه که کردی بیا هر آنچه هستی بیا ...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
فایده نداره دوست من. عمرتو به خاطر امید واهی به رحمت خدا تلف نکن. خودت دست بکار شو! دوس داشتی بهم سر بزن
چطوری؟؟؟؟
سلام عزیزم لینکت کردم ممنون که سر زدی
خواهش
پیشت میام
هیچکس نمیتونه ادعا کنه که کسی دوسش نداره. همیشه یکی هست که دوستت داشته باشه.
غصه نخور مسافر
اینجا ما هم غریبیم
از دیدن نور ماه
یه عمره بی نسیبیم
حالا که من رو هیچچچچچچچچچ کی دوس نداره
در ضمن من منظورم یه مردُ پسره
باز چیه شد
از خدا گله داری
خدا به این خوبی همه چیز بهت داده بی معرفته و یا ما که حال خدا را اصلا نمی پرسیم
وای بابایی با لفظ دخترکم کلی قند توی دلم آب شد
کلی اشک تو چشام جمع شد
میدونین من حسرت ساده ترین چیزا تو دلم مونده بابای خودم؟!
♥♥ ســــــلام♥♥♥♥♥
♥♥آپــــــــــــــــــم♥♥♥♥♥
♥♥منتظــــــــــــــــــــرم♥♥♥♥♥
♥♥ممنـــــــــــــــــــــــــــون♥♥♥♥♥
♥♥بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــای♥♥♥♥♥
هر وقت میام بلاگت یهو میگه ربنااااااااا منم 2متر میپرم هوا...حتما خوش میگذره که نمیای بلاگت نه؟:دی
نه باباااااا
چه خوشی؟!!
تنهایی و تنهایی
سلام
هیچکس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه برروی زمین زل میزنم
گاه بر حافظ تفال میزنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
غزلی آمد که حالم را گرفت
ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
واقعا خدا چقدر صبرش زیاده !!!!!!!!!!!!!
هرچی بهش غر می زنیم
هر چی ناشکری می کنیم
هر چی میگیم دیگه من میرم و نمیام
باز هم دعوت میکنه میگه بیا
توبه که کردی بیا
هر آنچه هستی بیا
...