من و دلتنگی های دلم

دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند

من و دلتنگی های دلم

دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند

صحنه به یاد ماندنی من در مشهد

اومدم اون حرفایی که قرار بود بزنم رو وقت نداشتم حالا بگم  

عصر نزدیک غروب و اذان بود. نشسته بودم تو صحن انقلاب (ایوون طلا). نم نم بارون میزد. هوا ابری و نیمه روشن. چراغهای صحن رو روشن کردند. همینطور داشتم و اشک میریختم و حرفامو به امام رضا میزدم که چقد اذیت میشم و شدم. خیلی دلم گرفته بود. همینطور صدای قرآن قبل از اذان میومد. ناگهان که نگاهم تو صحن میچرخید و اشک میریختم و دپسرده بودم یه زوج جوون رو دیدم که نزدیکم بودن و پسره دستش رو انداخته بود دور کمر دختره و داشتن با هم از یه کتاب دعا میخوندن. دیوونه شدم و گفتم ببین امام رضا؟!! در همین حال  روبروی ایوون طلا  هوای نیمه تاریک چراغهای نیمه روشن صحن دل گرفته و صدای بلند اذان موذن زاده

بی اختیار به احترام اذان بلند شدم و اشکام تند تر ریختن و دیونه شدم و به امام رضا گفتم ببین اینا رو!!!! من آدم نیستم؟؟!!! من محبت نمیخوام؟؟!!! اونم منی که کل عمرم تا حالا از هر محبت و حمایت مردونه محروم بود!!! یکی بهم گفته بود تخصص امام رضا ازدواجه و خیلی با شفاعتت از تنهایی درومدن و من.....  

سال تحویل سال ۸۹ پیشت بودم و کلی التماست کردم و درد دل اما....... 

نمیدونم چرا همتون من رو رها کردین 

خدا و اماما و تمام کسایی که ازشون خواستم 

چرا من رو رها کردین 

الان چندین ساله دارم میسوزم و از همتون نجاتم رو میخوام ولی من رو نمیبینین 

و ۳سال انواع دعا و ... رو انجام دادم ولی.... 

اشکام بند نمیومد و اذان قشنگ هم بیشتر دیونم میکرد 

یا امام رضا تو شفاعت یه آهو رو کردی ولی من .... 

یعنی از یه حیوون بی ارزش ترم؟؟!!!! 

واقعا چرا؟؟!!!! 

مگه من چیکار کردم؟؟!!! 

تقاص کدوم اشتباه نکردم رو دارم پس میدم؟؟!!! 

تقاص اینکه خدا بابام رو گرفت و بهم هیچ مرد محرمی نداد؟؟!!! 

تقاص اینکه خدا نخواست عمو و برادر و پدربزرگ رو داشته باشم؟؟!!! 

چرا تنهام میذارین؟؟!!! 

چرا تنها امیدم رو نا امید میکنین و کردین؟؟؟!!! 

و............ 

آخرش هم گفتم باشه 

اگه موجود مذکر اصلا تو سرنوشت من به هیچ عنوانی قرار نیس باشه 

باشه 

ولی جواب دل من رو تو اون دنیا باید بدین 

من جواب دلم و سوختن و آخ و نالش و نادیده گرفتن حسی رو که خودتون آفریدین رو باید بدین 

مخصوص خودت و خدا 

من نمیبخشمتون چون ازتون معجزه نخواستم  

کار شاق نخواستم 

فقط گفتم من تو زندگی زیادی سختی کشیدم و حالا دلم دیگه طاقت نداره و ازتون کمک خواستم و بهم ندادین و پسم زدین و سوزوندیم 

منم این چند سال عمر رو تحمل میکنم با سوزش قلبم اما 

و اما  

اما 

اون دنیا منتظرم ببینم چطوری جواب دلم رو میدین

نظرات 12 + ارسال نظر
لیلا پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ب.ظ http://leilaamiri.blogsky.com/

سلام
آخ از حرم امام رضا...رفتم زیارت ..یه سفره خیلی سخت،ولی روزهای بودن توی حرم توی ذهنم حک شد..خیلی بهم چسبید اون 4روز....ولی من از امام رضا قبولی کنکورمو خواستم..و تهش گفتم اگه قراره یه روزی بپرم،کسی باشه که خدا خودش در وهله اول راضی باشه !
امیدوارم که مشکلت حل بشه..ازجایی که اصلا فکرشو نمیکنی!

دل خوش سیری چند
بابا من پذیرفتم زندگی بدون مردم رو
فقط جواب دلم و ریختن دلم رو وقتی یه چیزی میبینم و میشنوم رو گذاشتم اون دنیا خدا بهم بده

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ب.ظ

وای یعنی تو نه بابا و نه عمو ونه دایی ونه داداش اینا رو نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وای سخته ولی خوبم هستا
هرچی مرد کمتر زندگی بهتر مگه جز درد سر چی دارن ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
درمورد اون مرد اصلیت که بخواد تا آخرش کنارت باشه
اونم خدا بزرگه لابد داره بهترینو واست انخاب میکنه

کاملا مشخصه درک نمیکنی
اگر تو داری و تو نعمتی دلیل نداره نا شکری کنی
بعدشم حتما یه چیزی بوده که خدا دو تا جنس مخالف رو آفریده و منم عاضق این تفاوت هام
البته ما که کسی رو نداریم و نخواهم داشت

مهسای تنها پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ب.ظ http://mahsaazizi37.blogfa.com/

بازم یادم رفت اسممو بنویسم خودت بنویس

شهرزاد پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ http://dar888.blogfa.com

حالا وقتی به لطف امام رضا یه همسر خوب نصیبت شد خودت از حرفایی که به آقا زدی خجالت زده میشی و تا عمر داری ممنونش میشی
ان شا ا...

عمرا
ببین شهرزاد جان من بی مردی ام رو قبول کردم و میدونم همینه که هست

♥ پَرَستـــُــــو ♥ پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ب.ظ http://www.mehrabeeshgh.blogsky.com

سلامـــــــــــ آجی واااااای تمام تنم مور مور شد مو های تنم راست شد با این نوشته هات بابا دلمو کبابـــــــ ــ کردی اجی

وا من باید باز نشسته شم ؟؟

واااا
تنت از درد دل من مور مور شد؟؟!!!
زندگی من همینه دیگه
همچین میگی انگار گودزیلا دیدی
بازنشسته نه ولی کم بیا نت

♥ پَرَستـــُــــو ♥ پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ب.ظ http://www.mehrabeeshgh.blogsky.com

هه هه ههه هه اجی میزنمتااااااااا هه هه میگه گودزیلا دیده از دسته تو . خوب چیه بابا اون حرفات تکان دهندستــــادم یه جوری میشه
وا ما که ناراحت نیستیم خیلیم راحتیم
اره اون م که کلا مشکل روانی داشت

....

لیلا پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ب.ظ

دل خوش سیری چند؟!
نمیدونم چرا فک کردی فقط تو مشکل داری...نمیدونم چرا هروقت میامو نظر میذارم اینهمه گستاخانه جواب مینویسی..ادبم خوب چیزیه...
سعی کن اول نظام مهندسی ادبتو درست کنی بعد منتظرشوهر بشینی.
هی خویشتن داری میکنم، هی هر دفعه جواب کامنتمو بدو بدتر میدید...واقعا که!

ببخشید عزیزم
قصد جسارت نداشتم ولی اینطوری گفتم شاید واسه دل خودم
واسه اینکه دلم بفهمه خبری نیس و امیدوار نباشه به چیزی که نداشته و نداره و نخواهد داشت
ببین دختر خوب من بی امید راحت ترم
دلم نمیخواد با امید واهی دلخوش بشم و دلم بره و بعدش به سراب برسم
من این حس رو خیلی تجربه کردم و خیلیییییییییییییییییی بده

سارا پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:38 ب.ظ

فکر نمیکنی زیادی شلوغش کردی؟
منم 14ساله بابام فوت کرده عمومم با ما ارتباط ندارن بعد از فوت بابام ،برادرم ندارم ،پدربزرگامم فوت کردن!
تازه خاله هم ندارم مادربزرگام هم فوت کردن!
(منظورم اینه که حتی جنس موافق نزدیکم ندارم)حالا مثلا باید برم خودکشی کنم یا اینقدر شلوغ کنم !
طوری زندگی کن که به هیچکی نیاز نداشته باشی

♥ پَرَستـــُــــو ♥ پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:57 ب.ظ http://www.mehrabeeshgh.blogsky.com

واااااااا سلامـــ تقلب کردی؟؟
برو از فکر خودتــ بگو اجی
بووووووووووووس

sepideh جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ http://lahzehayesepid.blogsky.com


سلام، خوبی عزیزم؟!
زیارت قبول، حالم خیلی بد بود و دپرس بودم، اما گفتم توام حالت بهتر از من نیست، گفتم بیام یه سری بهت بزنم و زیارت قبول بهت بگم ...

دلم لک زده واسه اعتکاف امام رضا (ع)، دل خیلی هواشو کرده، امام رضا خیلی ماههههههههه، هر وقت میرم پیشش تمام کمبودامو برام جبران میکنه، اینقدر که حس میکنم غنی غنی هستم و هیچ چیزی ازش نمیخوام، تمام خلاء‌های محبتیمو واسم جبران میکنه، اما تا بر میگردم حسابی دلتنگش میشک، حس میکنم دوباره خالی خالی‌ام ....

احساس میکنم دلم محبت و مهربونیش رو میخواد ...

منم خسته شدم، دلم میخواد امام رضا (ع) ثانیه به ثانیه پیشم باشه ...

دلم میخواد بغلش کنم اینقدر گریه کنم تا بمیرم ...

تنها آرزومه، آرزومه که امام رضا منو تو آغوشش بگیره و بمیرم ....

دیگه هیچی نمیخوام ازش ....

توروخدا برام دعا کن، خیلی حالم بدههههه، خیلیییییییییی

قابل تصور نیست ...

میدونم عزیزم منم مثه تو ام
و فراوان دنبال راحت شدن از این دنیام

مهسای تنها شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ق.ظ

کی گفته درکت نمیکنم خانومی
درسته شاید اونجوری که بخوای درکت نکنم ولی بخدا خودمو جای تو که میذارم خیلی سخته و نمیخواستم هی بگم سخته که ناامیدت کنم
ولی میدونم سخته که محرم مرد نداشته باشی سخته عزیزم

ستاره شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:28 ب.ظ

سلام چرا بی مردیتو قبول کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/خودم ازت واسه شوهرم خواستگاری میکنم حالا که اینقدر درمونده ایییییی دو دستی تقدیم به تو 45 ساله قد 180 وزن 100 نیمه پولدار و بسیاررررررررر خوش اخلاق عاشق مادر وخواهر عروس راضی شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//

واقعا که.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد