من و دلتنگی های دلم

دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند

من و دلتنگی های دلم

دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند

من و آقاهه و مشاور

دیشب وقت مشاور داشتیم. ساعت ۸ شب. یه مشاور معروف و بیزی. رفتیم و ۱ ساعت و ۴۵ دقیقه تو مطبش بودیم 

از بس فک زدیم و آخرش هم ساعت ۱۱ شب رسیدم خونه. 

آخرش از مطب که برگشیم بیرون آقاهه برگشته به من میگه دکتر آدم متشخصی بوداااا  

نابغه اس بچه ام ولش کنین. 

خلاصه بهتون بگم و اینکه جناب دکتر نکته های مختلف رو بیان کرد و تو نصفی اش یه قول دکتر شباهت داشتیم و تو بعضی قسمت هاش یا هنوز روش فکر نکرده بودیم یا درس و حسابی فک نکرده بودیم. آخرش دکتر گفت برید روی اون این قضایا فک کنین و بعدش اگه بین تون حل شد و تصمیم گرفتید دوباره بیاین پیشم تا تست نهایی رو بگیرم. 

راستی وسطش آقاهه برگشته به دکتر میگه: آقای دکتر اینطوری نگین شاید بهش تلقین بشه و فردا جواب رد بهم بده 

و دکتره  

خلاصه نکته های قابل فکر کردن این هاست و مینویسم تا مشورت بهم بدین: 

اول اینکه جناب آقاهه خیلی تصمیمش یکیه و روی حرف خودش. ولی من خیلی منعطفم و اگه با دو جناح مخالف سر کار داشته باشم. حرف دو طرف رو میشنوم و منطقی تره رو قبول میکنم و گاهی به هر دو طرف حق میدم ولی جناب آقاهه همیشه ازیناس که یه جناح رو انتخاب میکنه 

البته حالا شاید اگه بشینی و باهاش منطقی حرفید نظرش عوض بشه که این قسمت رو نمیدونم 

دوم اینکه خیلی برام مهمه و لجم میگیره که این نظر رو داره و هر چی باهاش بحث میکنم. نظرش بر نمیگرده. این که من میگم نمیخوام برم سر کار و نباید برای تو هم مهم باشه که من برم یا نه ولی این آقاهه صریحا نمیگه باید بری سر کار ولی غیر مستقیم میخواد که من برم و کمک خرجش باشم و میگه اگه بری سر کار من توی کار خونه کمکت میکنم و اینکه فک میکنم روی پول و در آمد من حساب میکنه و بهش میگم تو اصلا نباید روی درآمد من حساب کنی. میگه من حساب نمیکنم و حتی اگه بخواد سر کار به یکی ۳۰۰-۴۰۰تومن بدن خب همون نره سر کار بهتره. هم خسته میشه و هم پولی نمیگیره. این قضیه بین مون هنوز جای بحث داره 

سوم اینکه نمیدونم سر قضیه خاصی فکرش اینطوری شده یا واقعا نظر شخصی اش هست: اینکه یهو جلو دکتره برگشت گفت من دلم میخواد برام اهمیت قائل شه و غذا رو نسوزونه و خراب نکنه و... 

من  

دکتر هم بهش تیکه انداخت و گفت انگار فراموشی هم داری که من اولش گفتم این کارا وظیفه زن نیست و خودت هم قبول کردی 

وقتی از پیش دکتر برگشتیم بهش میگم این حرفت یعنی چی؟!  

میگه من میخوام برام ارزش قائل باشی که چی میخورم و اینکه برات مهم باشه غذات خوب باشه و یکی رو داشتیم که اصلا براش مهم نبوده شوهر و بچه هاش چی میخورن و اصلا بفکر نبوده 

و من 

و مهم تر اینکه در جمع زیاد و هنگام ارائه و حرف زدن بین غریبه ها استرس و اضطراب داره البته زیاد عقب نمیکشه ولی این حس رو داره دیگه

.... 

فک کنم نظر شمام راجب بهش برگشت 

خلاصه کمک بدین چه کنم؟! 

قسمت های مربوط به خودم و تصمیم گیری ام رو نگفتم: مثلا اینکه اگه بخواد کلا اقامت دائم بگیره و از ایران بریم و اینکه شاید چون خانوادش شهرستانن بخوایم یا بخواین یه هفته یا ما مهمون باشیم اونجا و یا اونا مهمون باشن تهران و من سختم هست یا نه

نظرات 19 + ارسال نظر
مهسای تنها پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ق.ظ

اول اینکه خانومی مگه قالب من چشه که گفتی قالبشو
دوم مینکه
حق با توئه اون نباید بگه برو سر کار یا نرو باید بذاره به اختیار خودت
نه اینکه سر کار رفتن تو اینقد براش مهم باشه
دوووم اینکه مشخصه که خیلی شکموئه اگه آشپزیت خوب نیست فعلا دست نیگر دار وقتی آشپزیت خوب شد جواب بهش بده
از این حرفش که گفته دوس ندارم غذا رو بسوزونه اصلا خوشم نیومده
باید هرچی بهش دادی بخوره و صداشم در نیا


قالبت قشنگه

علی پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ

تفاوت‌ها خیلی عمده و مشکل ساز نیست.
به گفتگو و مشاوره ادامه بدید.
شما هم مثل این فمینست‌ها قیافه حقوقی نگیرید که فلان کار وظیفم نیست! اگه برخوردا بخواد حقوقی باشه که اصلا هیچ زن و شوهری نمیتوننن با هم زندگی کنن. عاقلانه و اخلاقی به امور نگاه کنید. صفاش بیشتره.

چه عمویی دارم من خداااااا
مرسی عمو و چشم

شهرزاد پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ http://dar888.blogfa.com

در مورد اولی راستش من خودمم یه کم این طوریم یعنی چون برای همه ی تصمیام و رفتارام کلی فکر میکنم و برنامه ریزی میکنم سخت میشه نظرم رو تغییر داد پس نمیتونم از یکی دیگه ایراد بگیرم
در مورد دوم هر چند من هم نظرم اینه که اگه زن به مرد و مرد به زن کمک کنه زندگی بهتری خواهند داشت اما دوست ندارم کسی بهم بگه حتماً برو سر کار
در مورد سوم هم ،خوب آدم اهمیت میده اما اونم باید بدونه که خب یه بار هم ممکنه با این که آدم اهمیت میده اما همه چی خوب پیش نره بلاخره کار دیگه اونم نباید انقدر به غذا اهمیت بده اما من خودم هم خیلی به غذا و خوب بودنش اهمیت میدم و براش وقت میزارم
و اون مورد اضطرابش که گفتی تو خیلی میتونی بهش کمک کنی که اعتماد به نقسش بیشتر بشه یعنی اگه بعداً تو بهش بها بدی درست میشه ولی اگه همش بخوای بعدش ایراد بگیری استرسش بیشتر میشه
آدم باید همیشه از یکی دو تا اشکالات کوچیک که بی اهمیتن صرف نظر کنه وگرنه اگه همش بخوای بگی اون روز که رفتیم چرا این رو گفتی اون رو گفتی ناراحت میشه و استرس بیشتری پیدا میکنه آدم باید گاهی باشوخی یا گاهی تو یه موقعیت مناسب و همیشه وقتی دوتایی تنهان منظورش رو برسونه نه تا پاشو از در اون محل گذاشت بیرون یا موقعی که هنوز پیش بقیه ان

شهرزاد جان اونم که نگف حتما برو . از روی حرفاش میشه فهمید
در مورد آشپزی هم میگه چند باری پیش میاد ولی اینکه کلا طرف بی اهمیت باشه و همه غذاهاش بد باشه مشکل سازه
البته به قول مامان میگه ... (اسمم) خودش شکموئه و میتونه از عهده غذا بر میاد و حتی غذاهای خوشمزه درس کنه
اضظرابش رو هم چشم
ولی خب بعضی وقتا باید بدونه من از رفتارش ناراحت شدم و اینم راحت میگم البته تو تنهایی و با کلی احساسات

مسافر پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ http://pelake8.persianblog.ir/

سلام
در مورد آشپزی که بزار خیالتو راحت کنم همه مردا به شکمشون اهمیت میدن
شوهر من که نصف من غذا میخوره و غذا براش مهم نیست زیاد هم براش مهم که همون یهکوچول غذایی که میخوره خوب باشه
مامانم میگه عشق از آشپزخونه به اتاق خواب راه پیدا میکنه این قسمتش سانسوری بود ببخشید
شما هم فمینیست بازی در نیار
ولی در مورد کار بیرون جدی مطرح کن اصلا بگو نمخوای کار کنی بزار خیالش راحت بشه عجیبه والا قبلنا مردا میگفتن نمیخواییم زنمون کار کنه حالا میگم میخواییم حتما کار کنه
در مورد یه دندگی اگر واقعا در حد لجاجت باشه مشکل ساز میشه باید بفهمی در چه حدیه قاطعیت توی تصمیم گیری خوبه ولی یه دندگی نه
در مورد خارج قراره برید خارج مگه؟
اگر اینجوریه که عمرا قبول نکن که بیچاره میشی از ما گفتن
و در کل ببین دلت چی میگه خدا به همراهت

عاشقتم با اون سانسورت
آره عزیزم میدونم همه مردا شکمو هستن
من خودمم شکمو هستم
خارج رو نمیدونم باید باهاش بحرفم
لج باز؟!!
نمیدونم

گندم پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:15 ب.ظ http://ayenehaye-nagahan.blogsky.com/

مورئ خوبی به نظر می یاد.روی نقاط ضعفش زیاد تکیه نکن چون همه ی ما نقطه ظعف داریم.فقط اینکه نظر قطعیش رو راجب کار کردن خانم بیرون از منزل نمی گه و یا ته دلش می خواد تو کار کنی یه جورایی انگار مد شده...!!!من هم با کار کردن بیرون موافق نیستم.چون رسیدگی به امورات منزل سخت می شه و برای کسی هم که واسه ش غذا و اینکه نسوزه انقدر مهمه جای بحث داره.بایده بهش بگی که یا غذا یا کار :)))))))اگه می خوای غذا نسوزه،خونه مرتب باشه،بچه ها درست تربیت بشن و خیلی مسائل دیگه پس باید کار بیرون تعطیل بشه:))))))

عزیزم گفته شده و گفت خب کمکت میکنم
میگه من که چوب خشک نیستم کمکت میکنم دیگه

مشاور خودمونی! پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ب.ظ

سلام

یک سری جلسه سخنرانی توی لینکی که گذاشتم هست ، دقیق و کامل گوش کنید ، حتما به دردتون میخوره و توی تصمیم گیری قویتر عمل خواهید کرد....

ما برای یک انتخاب رشته دانشگاهی خیلی وقت میزاریم ، ازدواج صحبت یک عمر زندگی هست..

انشالله خوشبخت بشید.

http://haami.parsiblog.com/Pages/Dr.farhang/

بله
چشم
البته اگه این آهنگا بذارن آدم چیزی گوش بده

باشماق پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ http://bashmagh.bloghsky.com

بنده ی خدا را اول کاری اذیت نکن
اکثر جونای امروزی مشتاقن که همسراشون کار کنن که کمک خرجی براشون باشه چون زندگی خدا وکیلی اونقدر سخت شده یک نفری از عهده خرج و کرایه منزل و دیگر هزینه ها بر نمیان مگر اینکه یک پشتیبان داشته باشن که کمکشون کنه مثل بابای پسر براش یک آپارتمان کوچک در نظر گرفته باشه
در مورد صحبت هاش و اظهار نظراتش زیاد سخت نگیر بالاخره مردا همیشه اوردلمو داره یا بقولی دوست دارن گربه را دم حجله بکشن ولی با زبون نرم مثل موم تو دست زنن
یک چند جلسه با هم بیرون برین کلا اونو خواهی شناخت
مشاورا معتقد ان که یک سفر کوتاه مدت همراه خانواده بهتر می توان طرف را شناخت که اهل دود دم هست یا نه خسیس هست یا نه عصبی هست یا نه و خیلی چیزای دیگه

یمنا جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ http://www.arainofkiss.blogfa.com

زندگی چیست ؟
اگرخنده است چرا گریه می کنیم ؟؟؟
اگر گریه است چرا خنده می کنیم؟؟؟
اگر مرگ است چرا زندگی می کنیم؟؟؟
اگر زندگیست چرا می میریم؟؟؟
اگر عشق است چرا به ان نمی رسیم؟؟؟

لطف داری عزیزم

لی لا جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ http://halogen1983.blogfa.com

سلام
آقاهه؟ ولک من چقدر عقبم....آقاهه یهو از کجا اومد؟...ایشالا که خیره...
ولی به نظر من با این چن چیزی که نوشتید آدم بدی نیستن!
وقتی میخواد شاغل باشی و میگه پولتو نمیخوام،یعنی اینکه میخوام دستت تو جیب خودت باشه، مستقل باشی و فقط لنگ پول گرفتن از من نباشی... نه اینکه کمک خرج من باشی! به نظر من یعنی این!من اینجوری برداشت میکنم...!

خب خانوم خونه خیلی خوبه که خوب غذا بپزه(به جان خودم من اصلا آشپزی بلد نیستما! فک نکنید خودم سرآشپزم اینجوری میگم!)...زن بااااااااااااااااید برای شوهرش ارزش قائل باشه...بااین کار در واقع واسه خودت ارزش قائلی...شوهرت یه آدم غریبه که نیست ..همسره توئه،شریک زندگیه توئه..کامل کننده توئه..پس با ارزش گذاشتن به اون ارزش خودتو بردی بالا و واسه خودت ارزش قائل شدی!
آدم زیادی هم منعطف نباشه بهتره ها!...گاهی باید تحت تاثیر قرار نگیری...

خب هر ادمی بین غریبه ها که میره یه کوچول اضطرابو داره،ولی بعد یواش یواش درست میشه..آدرنالین توی بدنش ترشح میشه و اونو رو فرم میاره! بـــــــــــــــــــــــــعله!
...این نظر من بود!

بعله
و چه نظر کاملی گلم
مرسی از نظرت

یک زن متاهل جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ب.ظ http://moteahelane.blogfa.com

سلام
این خیلی خوبه که حاضر شده بیاد مشاور! واقعاً خوبه! این نشون می ده که در آینده هم برای مشکلات کوچک و بزرگ، می شه امیدوار بود که با گفتگو و مشورت مسائل حل بشه و آدم نسبتاً انعطاف پذیری هست!
برای کار من کاملاً بهش حق می دم! بیا تعارف رو بذاریم کنار... هیچ زنی دوست نداره بیرون از خونه جون بکنه و خودش رو هلاک کنه، هیچ زنی دوست نداره مردش از اون انتظار داشته باشه که کار کنه... اما! اما توی این دوره و زمونه واقعاً مرد و زن باید در کنار هم تلاش کنند تا بتونند گوشه گلیمشون رو از آب بکشند بیرون! منطقی که فکر کنیم، می بینیم که حتی اگر این آقاهه صراحتاً به زبون میاورد که ازت انتظار داره که در کنارش کار کنی، حرف بی راهی نزده و این درخواست برای کمک به زندگی تون، یک درخواست سازنده است!
در مورد غذا هم... عزیزم! این خاصیت همه مردهاست که به شکمشون اهمیت می دهند و نمی خواهند بهشون بد بگذره :دی بعدشم.. طلا که پاکه چه منتش به خاکه! تو که ماشاالله هنرمندی :) انشالله که مشکلی پیش نمیاد.
آهسته و پیوسته این راه رو ادامه بدهید تا به شناخت کامل برسید و بعد از ازدواج هم بتونید راحت مشکلات رو برطرف کنید.

مرسی عزیزم و چشم
ولی خوب شد من اینجا گفتم و دیدم مشکلمون اونقدام بزرگ نیس و الکی زندگیم رو خراب نکرده
مرسی بابت راهنمایی همه دوستان و خودت

♥♥پَرَســـ2ـــ♥♥ جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:31 ب.ظ http://mehrabeeshgh.blogsky.com

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

چیه؟!!

مشتبا جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ب.ظ

سلام
اول اینکه واقعا خوشحال شدم که یه همراه تو زندگی پیدا کردی و بهت تبریک می گم.
مورد اول: به نظرم مرد باید همیشه قاطعانه تصمیم بگیره و یه ذره یه دنده باشه خوبه
مورد دوم: این نظرش اتفاقا خوبه که باهات روک راست دیگه باید ببینی خودت چی واست مهمه
مورد سوم: راستش مورد دوم و سوم یه ذره با هم تناقض دارند یا حداقل کارتو سخت میکنه
امیدوارم موفق باشی

آره اتفاقا خودمم بهش گفتم
زن کارمند که نمیتونه

مشتبا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ب.ظ http://bgdahom.blogsky.com

سلام
دوست عزیز خیلی به اینجور چیزا گیر نده کلا من معتقدم دلو باید زد به دریا مطمئن باش هر کسی یه عیب و نقص هایی داره ضمن اینکه حتما روی اصولت باش اما فرعیات رو بنداز دور.

نگار دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:53 ب.ظ http://feragh-jodaee.blogfa.com

دوست عزیز سلام
واقعا تصمیم سختی این تصمیم ازدواج
اینا که مهسا گفته درسته و بعلاوه اینکه هر روز مهمون

ولی تو رفتی مشاوره و حرفار و بهتر شنیدی ولی این و مواظب باش وقتی می خوان به هر طریقی درست بشه خطرناکه

در هر حال امیدوارم بهترین تصمیم و بگیری

به قول معروف گل بی عیب خداست
هر کس دیگه ای هم ایرادهایی داره و باید با دقت وارسی کنی

خوشحال می شم به منم سربزنی
شاد باشی

مرسی گلم از حرفات

شادی سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ب.ظ http://wordsofshadi.blogsky.com

سلام.
یه چیزی بگم...
یه کم دیگه که بگذره بعد عاشق هم بشین... اصلاً این چیزا به چشمت نمیاد... با عشق و علاقه براش غذا درست می کنی، اون هم با عشق و علاقه غذایی که چاشنی محبت تو رو داره می خوره و خیلی خیلی لذت می بره و با همین لذت بردنش!! کلی انرژی مثبت بهت می ده...
من و همسری هم اولاش که با هم صحبت می کردیم، من هم حس تو رو داشتم... این که می گی دوست داره کمک خرجش باشی... اما الآن همسری واقعاً برا زندگی مون از جون و دل مایه می ذاره اصلاً هم به این که من کمک خرج باشم فکر نمی کنه.. من هم هنوز سر کار نمی رم! (البته ما هنوز نرفتیم سر خونه زندگی مون) اما خودم دنبال کارم و دوست دارم پول در بیارم و کمک خرج باشم تا بتونیم خیلی خیلی زود خونه بخریم...
به نظرم این چیزا حل می شه... فقط یه کم ساده تر باید نگاه کرد...
اگه عقایدتون با هم جوره و باهاش کنار میای و دوسش داری، مبارکه :دی

اوووووووه
شادی جان
شما نسخه رو پیچیدی هاااااا

شادی چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ب.ظ http://wordsofshadi.blogsky.com


دیگه دیگه

شادی پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ق.ظ http://wordsofshadi.blogsky.com

چی شد؟!
چرا تعجب کردی؟

از نظر قبلی ات
نفهمیدم چی گفتی آخه

یک زن متاهل پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ب.ظ http://moteahelane.blogfa.com

من واسه این پستت نظر گذاشته بودم :( پس چی شد؟ ثبتش نکرده بودم؟!
ای بابا... یک نظر خیلی مفصل گذاشته بودم :((
الان از اون نظرم فقط همین قسمتش رو بگم که همین که باهات اومده مشاور، همین رو به فال نیک بگیر و مطمئن باش که در آینده هم اگر خدای نکرده مشکلی پیش بیاد، بر خلاف چیزی که خودت گفتی، آدم انعطاف پذیری هست و حاضره به حرف دیگران و راهنمایی های افراد دارای صلاحیت گوش بده.

عسیسم نظرت که هست
قلبونت بشم عجیجم
مرسی
ولی انگار من معطفم اون روی حرف خودش میمونه

طیبه چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ب.ظ http://mamalesheiton.blogfa.com/

موی سپید مادر
یک روز یک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد. ناگهان متوجه چند تار موى سفید در بین موهاى مادرش شد. از مادرش پرسید: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفیده؟ مادرش گفت: هر وقت تو یک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، یکى از موهایم سفید مى‌شود. دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفید شده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد