من و دلتنگی های دلم

دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند

من و دلتنگی های دلم

دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند

کنکور نخوانده

حدود یه ماه دیگه کنکوره و منم اینقد کارم زیاد بوده نتونستم بخونم. اگه نمیرفتم سر کار میتونستم امسال یه جای توپ قبول شم. چون پارسال هم یه نمه خونده بودم. ولی نمیخوام بهش فک کنم چون من همیشه پای کارام چه اشتباه و چه درست میاستم. یه نمه فقط جزوه هامو نگاه کردم. بنظرتون میشه با این وضع و رشته سخت و پر داوطلب ما چیزی شد؟!!!

نظرات 17 + ارسال نظر
گمنام جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ب.ظ

مرد آهنگر
لاینل واترمن، داستان آهنگری را می گوید که پس از گذراندن جوانی پر شر و شورش تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، چیزی درست به نظر نمی آمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد. او از وضعیت دشوارش مطلع شد و به آهنگر گفت:" واقعا عجیب است، درست بعد از این که تصمیم گرفتی مرد خداترسی شوی، زندگیت بد تر شد. نمی خواهم ایمانت را ضعیف کنم، اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده".
آهنگر بلافاصله جواب نداد: او هم بارها همین فکر را کرده بود و نفهمیده بود چه بر سر زندگی اش آمده است. اما نمی خواست دوستش را بی پاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن، و سرانجام پاسخی را که می خواست یافت.
این پاسخ آهنگر بود:
" در این گارگاه فولاد خام برایم می آورند و باید از آن شمشیری بسازم. میدانی چطور این کار را انجام می دهم؟ اول تکه فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی،سنگین ترین پتک را بر میدارم وپشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا اینکه فولاد، شکلی بگیرد که من می خواهم.
فولاد بخاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد. باید این کار را آنقدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست پیدا کنم.
آهنگر مدتی سکوت کرد و دوباره ادامه داد :
گاهی که فولاد به دستم می رسد، نمی تواند تاب این عمل را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک برداشتن فولاد میشود. می دانم از این فولاد، شمشیر خوبی در نمی آید و آن را بروی فولادهای خراب می ریزم.
رابطه من و خدا نیز اینگونه است و تنها چیزی که من می خواهم این است: خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو می خواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می پسندی ادامه بده و هر مدت که لازم است ادامه بده. اما مرا هرگز به کوی فولادهای بی فایده پرتاب نکن

ملیسا جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.melisayesam.blogfa.com/

سلام خانوم گل خوبی؟
انشالله که قبول میشی بوس

مرسی عزیزم ولی فک نکنم
هیچی نخوندم

sepideh شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ق.ظ http://lahzehayesepid.blogsky.com


توکلت رو به خدا کن و غمت نباشه..

دیگه سر نمی‌زنی بهم؟!

میدونم بچسب به درس و کنکورت عزیزم..

موفق باشی...

مهسای تنها شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ق.ظ http://mahsaazizi37.blogfa.com/

ناامید خانووووم خوبی؟
ای حرسم میگیره از نا امیدانه حرف زدنات ای دوس دارم با دندون محکم گازت بگیرم که صدات تا هفتا آسمون بره و دیگه اینقد ناامید نیاشی
اییییییییییییییییییی ایییییییییییییییییی
دختر خوب تو میتونی
بخدا اگه خودت بخوای میتونی
دیدی اون قضیه با چه خوبیو خوشی داره پیش میره
همش از سر دعا های منه ها
حالا هی بشین بگو نمیشه نمیشه
بخدا یبار دیگه گفتی نمیشه من میدونمو تو به کلی از ذهنم حذفت میکنما

نا امید خانوووم

شهرزاد شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ق.ظ http://dar888.blogfa.com

به نظر من برای اینکه تو کنکور سراسری فوق لیسانس اونم تهران قبول شی نیاز هست یک سال به طور کامل وقتت رو بزاری و سر کار نری درس بخونی و ضمناً تو درس هایی هم که تو تستشون ضعیف هستی کلاس بری وگرنه خیلی کم پیش میاد کسی تو زمان کمتر از این نتیجه بگیره
به هر حال برای موفقیتت دعا میکنم عزیزم

مرسی گلم

مشتبا شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ http://bgdahom.blogsky.com

سلام
بی خیال منم هیچی نخوندم حالشو ببر و ریلکس برو سر جلسه

باشماق شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

خواستن توانستن است
قبول خواهی شد اگه شدی یک جایزه ژیش من خواهی داشت

♥♥پَرَســـ2ـــ♥♥ یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:19 ب.ظ

سلامـــــــ عزیزمـــــــ هستمـــــ دیر به دیر میام ... انشالله کنکور به قبولییییی

فک نکنم

یه ضعیفه یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ب.ظ

قبولی ..
قربون دخملم
یه بوس صدا دار

مهسای تنها دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ق.ظ http://mahsaazizi37.blogfa.com/

بی هدب چرااااااااااانمیای بهم سر بزنی
خواهری گفتن دوستی گفتن
نمیگی این دوسی ما زنده ست مردست؟؟؟؟؟؟؟؟؟

زندس باباااااا

sepideh دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ب.ظ http://lahzehayesepid.blogsky.com


کجایی کنکور نخونده!

سرحالی دخملی..

همین دور ورا میپلکم

مهسای تنها دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:15 ب.ظ

بی هدب نمیای نمیای به وبم سر بزنی وقتیم میای انتقاد الکی میکنی
اون پاهای دختره خیلیم قشنگه
تمبون واسه چیشه
اینجا هوا گرمه نمیشه تمنبون پوشید


دوست سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام
این وب رو حتما بخون . نظرت رو همین جا بنویس برام لطفا.
chikkechikke.blogfa.com/

اوکی

♥♥پَرَســـ2ـــ♥♥ چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ق.ظ http://mehrabeeshgh.blogsky.com





لیلی و مجنون پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ http://shmd.blogfa.com

امیدوارم که بشه ! :)

باشماق جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:38 ب.ظ

پیدات نیست
اونم یک هفته اس

گندم جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ب.ظ

سلام عزیزم.ممنون که این چند وقت که نبودم تو به یادم بودی.قربون تو دختر با معرفت.می بوسمت از راه دور.واسه ت آرزوی موفقیت می کنم .چه توی زندگی چه کنکوری که پیش رو داری.بای.

بوس به تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد