من و دلتنگی های دلم

دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند

من و دلتنگی های دلم

دختری تنها که اینجا خیلی راحت و ناشناس حرفای توی دلش رو میزنه توی این زمونه که دخترا رو زنده بگور میکنن و این قضیه رو نمیپذیرند

تصمیم کبری!!!

الان یهو دلم گرف

ولی بی خی دنیا رو 

میدونین چیه؟؟!!!

حال من مثل تابع سینوسی میماند

گاهی در پیک مثبت و گاهی در پیک منفی

البته بگم فرکانسی که در پیک منفی هستم . بیشتره

تصمیم کبری یا تصمیم شکسته بال

مهم اینه که تصمیمه

دوستام من قصد ازدواج ندارم

ابدا و اصلا 

باور کنین

اگه من یه بار دیگه دم از تنهایی و ازدواج زدم هااااااا

اجازه میدم به همتون با کف گرگی برین تو صورتم

بازگشت من

سلام دوستام

من برگشتم

نیاز بود یه مدت نباشم

به دلایلی که به خودم مربوطه

.........

اول اینکه دیگه دنبال آقاهه نگردین

آقاهه رفت پی کارش

چقد بده که یه مرد توی سن 32 سالگی هنوز استقلال فکری نداره و برای آدم ها برای آنچه هستن ارزش قائل نیست و....

بهر حال بی خی

.............

گاهی احساس میکنم خدا آدم رو یه پس گردنی میزنه و پخش زمین میشی ولی باز برمیگردی سمت خودش

البته شما خواننده های گلم همه مرفه بی دردید و درک نمیکنین اوج احساس جمله بالام رو

بازم بگم

بهرحال بی خی

خیالی نیس

............

دوست دارم بهتون فخر بفروشم

میدانید ایا چَرا؟!!

واسه اینکه من یکی رو دارم که جای تمام نداشته هام پشتم وایستاد

حالام سینه سپر میکنم و سرم رو میگیرم بالا که دارمش

خوبی زندگی و دل ما دل شکسته ها و درد کشیده ها اینه که ما اونی رو که شما تئوری وار اسمش رو میارید رو ما حسش کردیم و جای تمام نداشته ها و حسرت هامون وایستاد و بیشتر بهمون نزدیک شد

خدام رو میگم بابا

دخملتون باز برگشتااااااا

دین جدید

بله دیگه 

فعلا درگیر این آقاهه هستیم و امروز بهش پیشنهاد دادم که برید و دین جدید بزنید 

یه مسابقه راحت: 

من اعتقادات آقاهه رو میگم هر کی گفتم اهل کدوم شهره بهش جایزه میدم 

نماز و روزه رو قبول داره ولی میگه من که یکی در میون میخونم همون بهتر نخونم و خدا رو مسخره نکنم 

میگه نذر میکنیم و مراسم دعا داریم خانوادگی و پوشش و سنگینی رو میپسنده و باباش هم میپسنده منتها... 

میگه مردای فامیل محرم ان مخصوصا برادر شوهر 

حالا اگه گفتین کجایی (شهر) هست؟؟!!! 

حالا بقیه ماجرا: 

امروز رفتم تنهایی پیش مشاور و همه چی رو که تا حالا مد نظرم بود از نگرانی هام بهش گفتم و 7-8 مورد شد و یادداشت کرد تا دفعه بعد از آقاهه بپرسه 

و گفت برم و حد و مرزام و خط قرمزام هام رو برای اعتقادات و ... رو براش کامل مشخص کن و بهش بگو.  که دعوای اول بهتر از جنگ بعد هست 

خلاصه آخرش برگشته دکتره بهم میگه: 

شما وسواس نداری؟؟!! سخت خرید میکنی و دیر میپسندی؟!! 

تو خانوادتون وسواسی ندارین؟؟!!!! 

از ازدواج بد شنیدی؟؟!!! 

میگه من یه سری سوال هام حالا مونده از خودت بپرسم 

 

دکتره همین مدت کوتاه فهمید شکسته بال خله و وسواس داره به خرج میده

شب و اشک

دیشب نمیدونم چی شد که یهو دلم گرفت و اشکام ریخت. داشتم فک میکردم یعنی میشه؟!!! 

یعنی این همون مرد منه؟!! 

نمیدونم 

داشتم فک میکردم یعنی میشه کارایی که مردا میکنن برام بکنه؟!!  

حتی کارای ساده ای که اگه بگم. درکم نمیکنین و شاید... 

مثلا یعنی میشه بره خرید کنه؟! 

یعنی بلاخره یکی پیدا میشه بارهای سنگین دستم رو بگیره؟!! 

کسی که نگرانم باشه که کجا ام و چیکار میکنم!!!! 

یعنی میشه یه روز یکی باشه من رو ببره مسافرت؟!! 

 

چند وقتیه دلم خیلی شمال میخواد ولی کیه که حتی بهش بگم دلم شمال میخواد 

هیچ کس و هیچ کس 

ای خداااااااا 

اینقده گریه کردم 

برای چیزایی که دلم میخواد 

برای حتی لمس یه دست محکم و سفت مردونه

گند ات بزنن شکسته بال

گند ام بزنن. اه اه 

امروز یه صحنه بد رو دیدم و هیچ کاری نکردم. از خودم بدم میاد که وایستادم و فقط نگاه کردم مثل سیب زمینی. البته یه کم از ازون مرد بی شعور ترسیدم. ولی باز گندم بزنن. چون حق با من و اون دختر بی چاره بود ولی من.... 

بذارید بگم چی شد. امروز سر راه چهار راه ولیعصر منتظر بودم و این طرف و اون ور رو نگاه میکردم تا یهو یه مرد بی شعور پست بی فرهنگ کاملا مشخص بود تحریک شده بود (سانسور کردم ولی خودتون بفهمین دیگه منظورم رو) بعد رفته در فاصله ۱۰ سانتی یه دختر بی چاره از همه جا بی خبر از پشت وایستاده بود تا وقتی این دختره یه کم عقب میاد اون ..... 

(خودتوت بفهمین دیگه چی میگم. روم نمیشه کامل شرح بدم) 

منم عین بز نگاه کردم که خدا رو شکر یه خانومه همراه دختره متوجه شد و دختره رو نجات داد. خدا رو شکر 

ولی من خیلی بز و سیب زمینی ام. چرا نرفتم اون کاره اون خانومه رو بکنم؟!!!   


 

این پستم شاید مربوط به اعتراضات دوستان در وبلاگ هاشون مبنی بر تجاوز بدون کشیدن زیپ شلوار میشه. در صورتی که حتی این زیپ اش رو هم....

آقاهه با نمک

قراره شده مثلا توی شرکت کسی نفهمه که ما با هم میحرفیم و قضیه ای هست. 

البته جفتمون ازون سکرت ها هستیم اساسی که دهنمون باز نمیشه 

ولی این آقاهه با نمکه 

هر بار تو راهرو کسی نیس 

میاد و یک ساعت از بیرون اتاق و با ایما و اشاره سلام و احوال پرسی میکنه 

یا هر وقت حتی پشتش باشه و سایه من رد میشه بطور سریع بر میگرده و یه چیزی میپرونه  

یه چیزی میپرونه منظورم اینه یا خسته نباشی یا سلام و... 

یا از کنار اتاقش رد میشم..... 

خلاصه با نمکه ماجرا دیگه