-
خوبیم
شنبه 20 آبانماه سال 1391 21:46
اومدم اعلام کنم که حالم خوبه مشکلات ادامه داره اما من زمین تا آسمون فرق کردم همین
-
....
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 00:14
قلبی به وسعت کهکشان ها به روشنی نور خورشید به زلالی آب چشمه پ.ن: توصیفات خودم بود. نگین چه خودش رو تحویل میگیره. وقتی حرف دلم و تلاش هاش رو با زندگی ای که تا حالا داشته مقایسه میکنم، به این نتیجه میرسم
-
زندگی برای شما
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 23:33
اینجاست که باید گفت در وصف زندگی ما و زندگی بعضی ها: هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم پ.ن: پستهایی که توی ماه رمضون پارسال نوشتم رو که میخونم از خودم بدم میاد. چقد کودن بودم و هستم این همه سال امید به سراب داشتم
-
زورو
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 22:57
خدایا باز نیاز دارم مثه زورو بیای نجاتم بدی چیه؟؟!!! من هر جور دلم بخواد با خدا حرف میزنم!!!! خدایا ببین اینا اذیتم میکنن
-
سلام
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 16:45
سلام دوستام نمیدونم چن وقته اینجا نیومده بودم شاید 3 ماه شده باشه امروزم نمیدونم چی شد یهو اومدم خلاصه بگم که شکسته بال عوض شده احساس میکنم این مدت خیلی پیر شدم خیلی ................
-
کرکره پایین
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 09:44
تعطیل کردم رفت خسته شدم از بس نوشتم از دلم و درک نشدم و حتی بعضی ها بد باهام برخورد کردن و فک کردن عقل کل اند. تعطیل کردم رفت چون میخوام تنها باشم چون..... خیلی دلایل اگه یه روز برگردم که امکانش کمه. بکل دکوراسیون اینجا رو میارم پایین دیگه از دلم نمینویسم. جنبه افراد پایینه حتی خودم از اتفاقات و حوادث خواهم نوشت یه...
-
بهم ریختم
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 00:11
بهم ریختم شدید احساس میکنم چیزی از روحم باقی نمونده. فقط یه جسمم. یه مرده متحرک. یه مرده ای سعی میکنه خودش رو بزنه به کوچه علی چپ. نمیدونم چی بگم. خدا رو دوست ندارم. اصلا خیلی بی مرام بود خیلی توی این مدت که وبلاگم رو زدم. خیلی اتفاقا افتاد. و فقط من بودم این وسط که حالم بهتر که نشد هیچ. بدتر هم شد. خیلی از خدا شاکی...
-
نی نی خانوم متاهلانه
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 09:02
هنوز خر کیفم باز خاله شدم (وبلاگ متاهلانه ) البت خاله نتی شدم نه واقعی باورتون نمیشه چخده خوشحالم اگه میدیدمش میگرفتم له اش میکردم (البت از روی محبت و خوشحالی) بعدم نی نی اش که اومد مرفتم هی گازش میگرفتم نگین دیونم هاااااا خب دوس دارم البته این کارام هم از روی محبته گفتم من که خودم هیچ خبر خوشی ندارم بگم حداقل این رو...
-
بدترین وبهترینها در سال 90 و....
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 14:02
این پست رو از وبلاگ در مسیر زندگی کش رفتم بهترین وبدترین اتفاقی که توی سال ۹۰ براتون افتاد وتاثیرش هنوزم توی زندگیتون هست رو بگین... البته هرکدوم از عزیزان میتونن این مطلب رو توی وب خودشون بذارن واز دوستای خودشونم اینو بپرسن ولی خدایی برای منم نظر بذارین دیگه گناه دارم و بگید اتفاق هاتون رو و برید ادامه مطلب راجب...
-
خون دماغ
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 10:25
جدیدا خیلی خون دماغ میشم نه بطور شدید هاااااا کم به اندازه نصف یه قطره یا یه قطره. طوری که فقط رنگش معلومه. علتش چیه؟؟!!! کاش علت اش مردن بود . یعنی میشه؟!!! کاش بشه ولی ما شانس مردن رو هم نداریم ایشششش قبلا ها وقتی استرس داشتم اینطوری میشدم. مثل زمان کنکور و... ولی حالا بی دلیله
-
دعای امسال من
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 15:34
خدایا به همه یه دل قرص بده. حتی اگه تو زندگیشون سختی دارن. خدایا من از خودم گذشتم و هیچی نیست که ازت بخوام. فقط ازت میخوام که هوای مردم رو داشته باشی. خدایا نمیگم همه خوش باشن چون شاید نمیشه که همه خوش باشن ولی حداقل دلشون رو محکم کن به خودت تا آرومتر کن. خدایا بهشون صبر بده./. خدایا مدت نا خوش بودنش رو هم میتونی کم...
-
شروع نوشتنم
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 18:41
.باز شروع کردم به نوشتن نه اینجا. توی صندوقچه نوشته های سکرت خودم. نوشته هایی که بیشتر بوی ادبی میده. نوشتم از دلی که گذشت از دردهاش. نوشتم از حرفهای دلی که از خواسته هاش گذشت .................................. یه فایل توی سیستمم دارم با پسورد که کلی نوشته های دلم توشه. دوست دارم وقتی ازین دنیا رفتم فقط خوانده بشه....
-
در حسرتش بمان
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 19:23
امروز اون یارو رو دیدم همون همکاری که یه زمان به اسم آقاهه اینجا راجبش نوشتم. داش میرفت شهرشون و تعطیلات عید تا بعد 13. تو راهرو بود و داش با بقیه خدا فظی میکرد تا من رو دید به طرز خاصی برگشت طرفم و میخواس شروع کنه به حرف زدن که من با سردی تمام یه سلام خشک بهش کردم و راهم رو کشیدم و رفتم. میخواست حرف بزنه و خدافظی درس...
-
این روزها..
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 11:32
این روزها خبر نامزدی یا عقد یا عروسی خیلی ها رو شنیدم و شیرینی هاشون رو خوردم. خیلییییی از دوستام. نمیخوام حرفی بزنم. نمیخوام حتی دلم صداش در بیاد که چرا منی که از همه حساس تر بودم و بیشتر به این شرایط نیاز داشتم این شد سرنوشتم. نمیخوام حرف بزنم. حتی جلوی حرفای دلم رو هم میگیرم ایشالاااااااا همه خوب باشن...
-
خدا کجاس؟!!
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 13:03
خدایا.... خدایا.... هستی؟؟ میدونم هستی ولی جواب من رو نمیدی همه میگن صبر داشته باش. همه میگن از حضرت زینب یاد بگیر ولی یکی نیس بهشون بگه درسته حضرت زینب خیلی آدم بزرگ و با صبری بوده ولی خب اونم یه پشتوانه داشته یه خانواده واحد و یه محبت و یه پدر و برادر و... آخه با انصافا تو رو خدا اینقده مردم رو سر خورده نکنین...
-
....
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 14:53
دلم گرفته آسمان هوای گریه دارم ....
-
بدترین روزها
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 20:04
این چند روزه دارم مثل همیشه بدترین روزهای زندگی ام رو میگذرونم خیلی بهم ریختم خسته ام از ادامه راهی که خسته کننده اس خسته ام از تکرار ها خسته ام از ندیدن های خدا دیروز سر نماز قسمت ایاک نعبد و ایاک نستعین نمازم رفت رو هوا میدونین چرا؟!! چون گریه امونم نداد و گفتم تا کی بپرستم خدایی رو که من رو نمیبینه!!!!! خدایا حرفی...
-
ای قوم به حج رفته کجایید. کجایید؟؟!!
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 09:44
ای قوم به حج رفته کجایید، کجایید؟!! معشوق همین جاست، بیایید، بیایید (اگه میخونین با دقت بخونین و کامل. پیش داوری ممنوع) سلام دوستام یه موضوعی همیشه تو فکرمه و امروز با رفتن به وب یکی از دوستان که خدا رو شکر زندگی خوبی داره و دیدم اونجا همه واسش آرزوی خوشبختی و ازین حرفا میکنن، بیشتر دلم گرف. نه از روی حسرت چون درسته...
-
هوای پرواز!!!
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 11:57
دلم بی تابه نمیدونم بی تاب چی؟! فقط مثل مرغ پر کنده به این سو و آن سو میزند درون قفس تنم جا نمی شود میخواهد پرواز کند تا اوج آسمان آنجا که تنهاست و به خدا نزدیک آنجا که دنیا را به اندازه نوک سوزن میبیند تحمل دنیا و متعلقاتش برایش سخت شده اول بگم که لطفا جبهه نگیرید. اگه شوهرهای شما خوبن، مردای اون دوره بودن و پسرای...
-
آرامش
پنجشنبه 4 اسفندماه سال 1390 19:29
ازون جا که هم دلمون گرفته و هم بی تاب نداشتن آرامش و هم اصلا اصلا قصد ازدواج ندارم تصمیم گرفتم هر وقت دلم گرفت و بی تاب شدم یه نمازی هست که چن وقت پیش خوندم و خیلی ناخواسته بهم آرامش داد. از روی اسمش هم مشخصه که چیه . کن فیکون : حال آدم رو کن فیکون و دگرگون میکنه سر اون قضیه که برام پیش اومد به این جا رسیدم که دیگه از...
-
....
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 23:12
دلم گرفته بسی..... در سکوت و دلگیری غوطه ورم نمیتونم و نمیخوام به چیزی فک کنم به خودم. به خدا. به شما قول دادم خسته ام از دلگیری هام مینویسم تا باز یاد آوری شه و قوت قلب بگیرم : من خیلی چیزا دارم هیچ چیز کم ندارم واقعا دارم میگم تن سالم. عقل سالم. روح تقریبا سالم خانواده خوب. امکانات مالی کافی طوری که هیچ وقت بی پول...
-
تصمیم کبری!!!
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 19:47
الان یهو دلم گرف ولی بی خی دنیا رو میدونین چیه؟؟!!! حال من مثل تابع سینوسی میماند گاهی در پیک مثبت و گاهی در پیک منفی البته بگم فرکانسی که در پیک منفی هستم . بیشتره تصمیم کبری یا تصمیم شکسته بال مهم اینه که تصمیمه دوستام من قصد ازدواج ندارم ابدا و اصلا باور کنین اگه من یه بار دیگه دم از تنهایی و ازدواج زدم هااااااا...
-
بازگشت من
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 22:41
سلام دوستام من برگشتم نیاز بود یه مدت نباشم به دلایلی که به خودم مربوطه ......... اول اینکه دیگه دنبال آقاهه نگردین آقاهه رفت پی کارش چقد بده که یه مرد توی سن 32 سالگی هنوز استقلال فکری نداره و برای آدم ها برای آنچه هستن ارزش قائل نیست و.... بهر حال بی خی ............. گاهی احساس میکنم خدا آدم رو یه پس گردنی میزنه و...
-
دین جدید
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 20:03
بله دیگه فعلا درگیر این آقاهه هستیم و امروز بهش پیشنهاد دادم که برید و دین جدید بزنید یه مسابقه راحت: من اعتقادات آقاهه رو میگم هر کی گفتم اهل کدوم شهره بهش جایزه میدم نماز و روزه رو قبول داره ولی میگه من که یکی در میون میخونم همون بهتر نخونم و خدا رو مسخره نکنم میگه نذر میکنیم و مراسم دعا داریم خانوادگی و پوشش و...
-
شب و اشک
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 17:38
دیشب نمیدونم چی شد که یهو دلم گرفت و اشکام ریخت. داشتم فک میکردم یعنی میشه؟!!! یعنی این همون مرد منه؟!! نمیدونم داشتم فک میکردم یعنی میشه کارایی که مردا میکنن برام بکنه؟!! حتی کارای ساده ای که اگه بگم. درکم نمیکنین و شاید... مثلا یعنی میشه بره خرید کنه؟! یعنی بلاخره یکی پیدا میشه بارهای سنگین دستم رو بگیره؟!! کسی که...
-
گند ات بزنن شکسته بال
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 21:59
گند ام بزنن. اه اه امروز یه صحنه بد رو دیدم و هیچ کاری نکردم. از خودم بدم میاد که وایستادم و فقط نگاه کردم مثل سیب زمینی. البته یه کم از ازون مرد بی شعور ترسیدم. ولی باز گندم بزنن. چون حق با من و اون دختر بی چاره بود ولی من.... بذارید بگم چی شد. امروز سر راه چهار راه ولیعصر منتظر بودم و این طرف و اون ور رو نگاه میکردم...
-
آقاهه با نمک
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 23:26
قراره شده مثلا توی شرکت کسی نفهمه که ما با هم میحرفیم و قضیه ای هست. البته جفتمون ازون سکرت ها هستیم اساسی که دهنمون باز نمیشه ولی این آقاهه با نمکه هر بار تو راهرو کسی نیس میاد و یک ساعت از بیرون اتاق و با ایما و اشاره سلام و احوال پرسی میکنه یا هر وقت حتی پشتش باشه و سایه من رد میشه بطور سریع بر میگرده و یه چیزی...
-
گلشیفته
جمعه 30 دیماه سال 1390 10:31
متعصب نیستم ولی طرفدار عقل و انسانیتم اگر برهنگی افتخار یا جسارت بود پس حیوانات چقدر با افتخار و با حسارت اند که برهنه میگردند !!! تمایز انسان و حیوان عقل اوست. حیوان نمیفهمد ارزش و غیر ارزش رو چاره ای جز راه و زندگی که دارد ندارد اگر قضیه اعتراض بود چرا خود را بی ارزش کنیم و به حیوانیت برسانیم؟! مگر انسان نیستیم؟!...
-
من و آقاهه و مشاور
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 09:24
دیشب وقت مشاور داشتیم. ساعت ۸ شب. یه مشاور معروف و بیزی. رفتیم و ۱ ساعت و ۴۵ دقیقه تو مطبش بودیم از بس فک زدیم و آخرش هم ساعت ۱۱ شب رسیدم خونه. آخرش از مطب که برگشیم بیرون آقاهه برگشته به من میگه دکتر آدم متشخصی بوداااا نابغه اس بچه ام ولش کنین. خلاصه بهتون بگم و اینکه جناب دکتر نکته های مختلف رو بیان کرد و تو نصفی اش...
-
جیک جیک
شنبه 24 دیماه سال 1390 10:59
واقعا این عنوان نوشتنم دردسره هاااا. خب عنوان ندارم. جدیدا عاشق این آهنگه شدم و اولین بارم پرستو وبلاگ محراب عشق گذاشته بود و من عاشقش شدم. میذارمش ادامه مطلب چند وقته ننوشتم و شاکی شدن دوستام اول اینکه قراره کارم عوض شه و ظاهرا بهتر شه ولی هنوز نرفتم توش تا بگم چطوریه. خدایا یه اصاب مصاب درس و حسابی بده واسه زندگی...